پارميداپارميدا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

پارميدا عسلي

بدون عنوان

آرزوهایت را روی کاغذ بنویس و یکی یکی از خدا بخواه خدا فراموش نمی کند اما تو یادت می رود آنچه که امروز داری آرزوی دیروز تو بوده است!!! ...
3 مهر 1390

به این لطیفه چند بار میخندید؟

  به این لطیفه چند بار میخندید؟   پیری برای جمعی سخن میراند. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید. ...
3 مهر 1390

بدون عنوان

  اگر کسی اشتباه کرد آن رابه پوشان مثل شب وقتی عصبانی شدی خاموش باش مثل مرگ متواضع باش و کبر نداشته باش مثل خاک   بخشش و عفو داشته باش مثل دریا اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش مثل آینه
3 مهر 1390

پاييز

پــــاییـــز   فصل باد و برگ و باد و برگ . . .       فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ. . .         فصل نیمکت       فصل مشق و       مشق و         عشق و       عشق و       انار . . .           فصل...
3 مهر 1390

شعر خواندن پارميدا

  2.5 سالگي پارميدا دخترکم اين شعرها را مي خواند مي رم مدرسه جيباب پره فندق و پسته موش موشک من غصه مي خوره چونکه نمي تونه بره مدرسه البته نمي دانم چرا اين شعر را با غصه و لرزش صدا مي خواند     توپولويم توپلو صورتم مثل هلو مامان خوبي دارم مي شينه تو خونه ... اين جا را جا مي اندازد دونه دونه مي پوشم اوشگل مي شم مثل دسته گل مي شم         ...
27 مرداد 1390

اب بازي

  پارميدا عاشق حمام رفتن هست و هر کي بخواهد برود حمام مي گويد من هم دارم ميام. و در وانش و يا استخر بادي اش مي گذاريم و کلي با ماهي هاي خود بازي مي کند وقتي از حمام مي ايد بيرون به اطافيان خودش مي گويد فرشته شدم . اوشگل (خوشگل )شدم . ناز شدم ...
27 مرداد 1390