پارميداپارميدا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

پارميدا عسلي

گل کردن محبت

  پارميدا جان وقتي مي بيند من خسته ام و يا ناراحتم مي ايد بغلم مي کند و مرا نوازش مي کند مي گويد ماماني چي شدي؟ بعد دستش را مي برد بالا و مي گژويد ماماني من برات دعا مي کنم ...
27 مرداد 1390

بهانه هاي پارميدا

 پارميدا بعد از چند ماه از شير گرفتن بهانه شيردادن را مي کند و مدام به من مي گويد شير بده و من به او مي گويم شما ديگه بزرگ شدي و مي گويم مادر جون دعوات مي کنه اگر ببينه من به تو شير مي دهم به خاطر همين همه را از اتاق بيرون مي کند و من هم براي ارام کردنش مجبورم شيشه شير بدهم ...
27 مرداد 1390

شيرين زباني پارميدا

پارميدا چند روزي هست براي من مي خواند که مامان جونم دوست دارم هر چقدر بگم بازم کمه بازم کمه. الهي قربانش شوم.   در ضمن برايم قصه مي خواهد بخواند به اينصورت مي خواند : شلول و ملول و حلول مامانشان مي خواست برود به بخرد (بعضي اوقات با توجه به اينکه من شاغل هستم و تلفني که با او صحبت مي کنم مي پرسد مامان کجائي و من مي گويم سرکار ** مي گويد مامانشان مي خواست برود سرکار) پارميدا اگر از کسي بخواهد خداحافظي بکند مي رود رو بوسي مي کند و بعضي اوقات کف دست خودش را بوس مي کند و با دست باي باي مي کند در مورد بز بز قندي هم همين ها را تکرار مي کند.و ان قسمت از قصه که اقا گرگه مي ايد خيلي جالب مي گويد با دستهاي مشت کرده اداي در زدن در مي اورد و م...
27 مرداد 1390

ماماني

  زمانيکه که اين عکس را داشتم مي انداختم پارميدا کوچولو پشت سر هم مي گفت ماماني بدلم کن (بغلم کن) ...
27 مرداد 1390

نانازي من

به پارميدا گفتم بخواب کنار گلها ازت عکس بندازم. در خيال خودش اينطوري يعني خوابيده ...
27 مرداد 1390

ماه درمیاد كه چی بشه

ماه درمیاد كه چی بشه می خواد عزیز كی بشه ماه درمیاد چی كار كنه باز آسمونو تار كنه     نمی دونه تو هستی به جای اون نشستی نمی دونه تو ماهی تو كه رفیق راهی     یه ماه می خواستم كه دارم ای ماه شام تارم تویی رفیق راه من ای غنچه بهارم ...
27 مرداد 1390

تولد دوسالگي در happy house

با بچه هااي دي ماه 1387 ني ني سايت قرارمان 16 دي ماه 1389. مهمان ويژه من هم بهترين دوستم که مثل خواهر واقعي من مي ماند به همراه دختر نازش پارميس (البته به قول دخترم پارنيس)به من که خيلي خوش گذشت. ...
12 تير 1390