پارميداپارميدا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

پارميدا عسلي

شعر خواندن پارميدا

  2.5 سالگي پارميدا دخترکم اين شعرها را مي خواند مي رم مدرسه جيباب پره فندق و پسته موش موشک من غصه مي خوره چونکه نمي تونه بره مدرسه البته نمي دانم چرا اين شعر را با غصه و لرزش صدا مي خواند     توپولويم توپلو صورتم مثل هلو مامان خوبي دارم مي شينه تو خونه ... اين جا را جا مي اندازد دونه دونه مي پوشم اوشگل مي شم مثل دسته گل مي شم         ...
27 مرداد 1390

اب بازي

  پارميدا عاشق حمام رفتن هست و هر کي بخواهد برود حمام مي گويد من هم دارم ميام. و در وانش و يا استخر بادي اش مي گذاريم و کلي با ماهي هاي خود بازي مي کند وقتي از حمام مي ايد بيرون به اطافيان خودش مي گويد فرشته شدم . اوشگل (خوشگل )شدم . ناز شدم ...
27 مرداد 1390

گل کردن محبت

  پارميدا جان وقتي مي بيند من خسته ام و يا ناراحتم مي ايد بغلم مي کند و مرا نوازش مي کند مي گويد ماماني چي شدي؟ بعد دستش را مي برد بالا و مي گژويد ماماني من برات دعا مي کنم ...
27 مرداد 1390

بهانه هاي پارميدا

 پارميدا بعد از چند ماه از شير گرفتن بهانه شيردادن را مي کند و مدام به من مي گويد شير بده و من به او مي گويم شما ديگه بزرگ شدي و مي گويم مادر جون دعوات مي کنه اگر ببينه من به تو شير مي دهم به خاطر همين همه را از اتاق بيرون مي کند و من هم براي ارام کردنش مجبورم شيشه شير بدهم ...
27 مرداد 1390

شيرين زباني پارميدا

پارميدا چند روزي هست براي من مي خواند که مامان جونم دوست دارم هر چقدر بگم بازم کمه بازم کمه. الهي قربانش شوم.   در ضمن برايم قصه مي خواهد بخواند به اينصورت مي خواند : شلول و ملول و حلول مامانشان مي خواست برود به بخرد (بعضي اوقات با توجه به اينکه من شاغل هستم و تلفني که با او صحبت مي کنم مي پرسد مامان کجائي و من مي گويم سرکار ** مي گويد مامانشان مي خواست برود سرکار) پارميدا اگر از کسي بخواهد خداحافظي بکند مي رود رو بوسي مي کند و بعضي اوقات کف دست خودش را بوس مي کند و با دست باي باي مي کند در مورد بز بز قندي هم همين ها را تکرار مي کند.و ان قسمت از قصه که اقا گرگه مي ايد خيلي جالب مي گويد با دستهاي مشت کرده اداي در زدن در مي اورد و م...
27 مرداد 1390