پارميداپارميدا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

پارميدا عسلي

اب بازي

  پارميدا عاشق حمام رفتن هست و هر کي بخواهد برود حمام مي گويد من هم دارم ميام. و در وانش و يا استخر بادي اش مي گذاريم و کلي با ماهي هاي خود بازي مي کند وقتي از حمام مي ايد بيرون به اطافيان خودش مي گويد فرشته شدم . اوشگل (خوشگل )شدم . ناز شدم ...
27 مرداد 1390

گل کردن محبت

  پارميدا جان وقتي مي بيند من خسته ام و يا ناراحتم مي ايد بغلم مي کند و مرا نوازش مي کند مي گويد ماماني چي شدي؟ بعد دستش را مي برد بالا و مي گژويد ماماني من برات دعا مي کنم ...
27 مرداد 1390

بهانه هاي پارميدا

 پارميدا بعد از چند ماه از شير گرفتن بهانه شيردادن را مي کند و مدام به من مي گويد شير بده و من به او مي گويم شما ديگه بزرگ شدي و مي گويم مادر جون دعوات مي کنه اگر ببينه من به تو شير مي دهم به خاطر همين همه را از اتاق بيرون مي کند و من هم براي ارام کردنش مجبورم شيشه شير بدهم ...
27 مرداد 1390

شيرين زباني پارميدا

پارميدا چند روزي هست براي من مي خواند که مامان جونم دوست دارم هر چقدر بگم بازم کمه بازم کمه. الهي قربانش شوم.   در ضمن برايم قصه مي خواهد بخواند به اينصورت مي خواند : شلول و ملول و حلول مامانشان مي خواست برود به بخرد (بعضي اوقات با توجه به اينکه من شاغل هستم و تلفني که با او صحبت مي کنم مي پرسد مامان کجائي و من مي گويم سرکار ** مي گويد مامانشان مي خواست برود سرکار) پارميدا اگر از کسي بخواهد خداحافظي بکند مي رود رو بوسي مي کند و بعضي اوقات کف دست خودش را بوس مي کند و با دست باي باي مي کند در مورد بز بز قندي هم همين ها را تکرار مي کند.و ان قسمت از قصه که اقا گرگه مي ايد خيلي جالب مي گويد با دستهاي مشت کرده اداي در زدن در مي اورد و م...
27 مرداد 1390

ماماني

  زمانيکه که اين عکس را داشتم مي انداختم پارميدا کوچولو پشت سر هم مي گفت ماماني بدلم کن (بغلم کن) ...
27 مرداد 1390

نانازي من

به پارميدا گفتم بخواب کنار گلها ازت عکس بندازم. در خيال خودش اينطوري يعني خوابيده ...
27 مرداد 1390